رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست
پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست
ریشه کرده است آشیان ما چو سنبل در چمن
بلبل ما را هوای رفتن از گلزار نیست
بوته خاری چو مجنون افسر خود می کنند
شعله مغزان را سری با پیچش دستار نیست
زلف از بی رویی خط دست ازان رخسار داشت
هیچ شمشیری بتر از حرف پهلودار نیست
غیر صائب کز نوا در پیش دارد چرخ را (کذا)
بلبل خوش نغمه ای امروز در گلزار نیست